گره گشاینده. گره گشا: در در آن رشته سرگرای بود که کلیدش گره گشای بود. نظامی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی). چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست. حافظ
گره گشاینده. گره گشا: در در آن رشته سرگرای بود که کلیدش گره گشای بود. نظامی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی). چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست. حافظ
گره گشایی (Denouement) نقطه ای در طرح قصه، بعد از نقطه اوج که همه چیز روشن و آشکار می شود و به اصطلاح گره ها باز می شود. این حالت معمولا در آخر اثر رخ می دهد و می تواند ناشی از تاثیر عناصر خارجی یا کشف و حل شدن معما یا دگرگونی حالت درونی شخصیت اصلی باشد. گره گشایی به عنوان موضوع یک فیلمنامه می تواند به یک سناریو یا داستانی اشاره داشته باشد که در آن کاراکترها به دنبال حل یک معما، مسئله پیچیده یا مشکلات زندگی هستند و در نهایت به راه حل یا پاسخ مطلوب می رسند. یک فیلمنامه با عنوان `گره گشایی` ممکن است شامل عناصر زیر باشد: 1. موضوع و داستان : شخصیت یا شخصیت های اصلی که با مشکلات یا معماهایی روبرو هستند و به دنبال حل آن ها می گردند. 2. توسعه شخصیت : نحوه توصیف و توسعه شخصیت ها، شرایط و پس زمینه های زندگی آن ها که به حل معما کمک می کند. 3. موقعیت های ناراحت کننده : موقعیت ها یا چالش هایی که شخصیت ها باید با آن ها روبرو شوند و از آن ها عبور کنند. 4. گشوده ها و روند روایت : روندی که شخصیت ها از طریق آن به راه حل مسئله می رسند، ممکن است شامل انقلابات در زندگی شخصیت ها، دیالوگ های تحول آفرین، و موقعیت های تصمیم گیری باشد. 5. پایان : نحوه به پایان رساندن داستان، حل معما و تسلیم شدن یا فرار از مشکل. این عناصر می توانند در یک فیلمنامه با موضوع `گره گشایی` مورد استفاده قرار بگیرند تا داستان را جذاب و پرطرفدار کنند.
گره گشایی (Denouement) نقطه ای در طرح قصه، بعد از نقطه اوج که همه چیز روشن و آشکار می شود و به اصطلاح گره ها باز می شود. این حالت معمولا در آخر اثر رخ می دهد و می تواند ناشی از تاثیر عناصر خارجی یا کشف و حل شدن معما یا دگرگونی حالت درونی شخصیت اصلی باشد. گره گشایی به عنوان موضوع یک فیلمنامه می تواند به یک سناریو یا داستانی اشاره داشته باشد که در آن کاراکترها به دنبال حل یک معما، مسئله پیچیده یا مشکلات زندگی هستند و در نهایت به راه حل یا پاسخ مطلوب می رسند. یک فیلمنامه با عنوان `گره گشایی` ممکن است شامل عناصر زیر باشد: 1. موضوع و داستان : شخصیت یا شخصیت های اصلی که با مشکلات یا معماهایی روبرو هستند و به دنبال حل آن ها می گردند. 2. توسعه شخصیت : نحوه توصیف و توسعه شخصیت ها، شرایط و پس زمینه های زندگی آن ها که به حل معما کمک می کند. 3. موقعیت های ناراحت کننده : موقعیت ها یا چالش هایی که شخصیت ها باید با آن ها روبرو شوند و از آن ها عبور کنند. 4. گشوده ها و روند روایت : روندی که شخصیت ها از طریق آن به راه حل مسئله می رسند، ممکن است شامل انقلابات در زندگی شخصیت ها، دیالوگ های تحول آفرین، و موقعیت های تصمیم گیری باشد. 5. پایان : نحوه به پایان رساندن داستان، حل معما و تسلیم شدن یا فرار از مشکل. این عناصر می توانند در یک فیلمنامه با موضوع `گره گشایی` مورد استفاده قرار بگیرند تا داستان را جذاب و پرطرفدار کنند.
باز کردن گره. گره بسته را گشودن. و با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد: - گره گشادن از ابرو، چهره را بازنمودن. گشاده رو گشتن: گره بگشای ز ابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. نظامی. - گره گشادن از خنده، آشکار شدن. پدید شدن: خنده چو بیوقت گشاید گره گریه از آن خندۀ بیوقت به. نظامی. - گره گشادن دل، غم دل را بردن. شاد کردن دل: که همی شد دلی گشاد گره بهر بی بی بسوی زاهد ده. سنایی. کس برای گره گشادن دل غمگساری نشان دهد، ندهد. خاقانی
باز کردن گره. گره بسته را گشودن. و با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد: - گره گشادن از ابرو، چهره را بازنمودن. گشاده رو گشتن: گره بگشای ز ابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. نظامی. - گره گشادن از خنده، آشکار شدن. پدید شدن: خنده چو بیوقت گشاید گره گریه از آن خندۀ بیوقت به. نظامی. - گره گشادن دل، غم دل را بردن. شاد کردن دل: که همی شد دلی گشاد گره بهر بی بی بسوی زاهد ده. سنایی. کس برای گره گشادن دل غمگساری نشان دهد، ندهد. خاقانی
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 38 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 258 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. سه محل به فاصله 1هزار گز به نام قره گنای بالا وپایین و وسط مشهور است. سکنۀ قره گنای بالا 58 تن و وسط 70 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 38 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 258 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. سه محل به فاصله 1هزار گز به نام قره گنای بالا وپایین و وسط مشهور است. سکنۀ قره گنای بالا 58 تن و وسط 70 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چهره گشا. آنکه چهره گشاید. که روی باز کند که رخسار گشاده سازد. که پرده از رخ بیکسو زند: اندرین موسم نوروز که از لطف هوا لعبتان بینی در انجمن چهره گشای. شرف شفروه. ، صورتگر. نقاش: نقش دلبند دلگشای ترا خامۀ فتنه بوده چهره گشای. ابوالفرج رونی. نقش بندان پردۀ جان را نقش دیوار تست چهره گشای. سیف اسفرنگ. خانه مانی است طبع چهره گشای بهار نایب عیسی است ماه رنگرز شاخسار. (؟)
چهره گشا. آنکه چهره گشاید. که روی باز کند که رخسار گشاده سازد. که پرده از رخ بیکسو زند: اندرین موسم نوروز که از لطف هوا لعبتان بینی در انجمن چهره گشای. شرف شفروه. ، صورتگر. نقاش: نقش دلبند دلگشای ترا خامۀ فتنه بوده چهره گشای. ابوالفرج رونی. نقش بندان پردۀ جان را نقش دیوار تست چهره گشای. سیف اسفرنگ. خانه مانی است طبع چهره گشای بهار نایب عیسی است ماه رنگرز شاخسار. (؟)
گشوده شدن گره. بازشدن گره. مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار: دولت سبب گره گشایی است فیروزۀ خاتم خدایی است. نظامی. گر عودکند گره نمایی تو نافه شو از گره گشایی. نظامی. ، کمک. مساعدت: شود جهان لب پرخنده ای اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم. صائب
گشوده شدن گره. بازشدن گره. مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار: دولت سبب گره گشایی است فیروزۀ خاتم خدایی است. نظامی. گر عودکند گره نمایی تو نافه شو از گره گشایی. نظامی. ، کمک. مساعدت: شود جهان لب پرخنده ای اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم. صائب
گره گشاینده. مجازاًبمعنی گشایندۀ مشکل و آسان کننده کار: عشق است گره گشای هستی گردابه زهاب خودپرستی. نظامی. آن می که گره گشای کار است با نفس، چو روح سازگار است. نظامی. گفت ای نفس تو جان فزایم اندیشۀ تو گره گشایم. نظامی. چو غنچه جمله فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا میباش. حافظ
گره گشاینده. مجازاًبمعنی گشایندۀ مشکل و آسان کننده کار: عشق است گره گشای هستی گردابه زهاب خودپرستی. نظامی. آن می که گره گشای کار است با نفس، چو روح سازگار است. نظامی. گفت ای نفس تو جان فزایم اندیشۀ تو گره گشایم. نظامی. چو غنچه جمله فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا میباش. حافظ
باز کردن گره بسته، حل کردن مشکل. یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن: گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. (نظامی) یا گره گشادن خنده. پدید آمدن خنده. یا گره گشادن دل. غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر
باز کردن گره بسته، حل کردن مشکل. یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن: گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. (نظامی) یا گره گشادن خنده. پدید آمدن خنده. یا گره گشادن دل. غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر